در ابتدا عرایضم را به شعر
گران بهاءی دقیقی آغاز خواهم کرد:
ز
دو چیز گیرند مر مملکت را
یکی
پرنیانی یکی زعفرانی
یکی
زر نام مَلِک برنبشته
دگر آهن آب داده یمانی
////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
پیشگفتار
بنده در این مقاله نه
قصد تخریب دارم و نه قصد ترویج یک عقیده با قطب دافعه بلکه خطاب به اشخاصی است
آنها را کوروشیسم میخوانم...
از سه تاریخ نویس برتر
در مورد شهریار روزگار هخامنش(در بعضی از تعابیر خودم خاخامنش) میتوان به هردوت کتزیاس و گزنفون اشاره
کرد.
هرودوت:یک سده بعد از
روزگار کوروش چشم به جهان گشود و شاهد عینی نبوده اکثر منابع او به صورت نقل و قول
و یا منبع اطلاعاتی همچون اشراف زاده ای به نام زوپیر(کتاب سوم بنده 160)
بوده.هردوت منقدینی زیادی دارد منجمله
ارسطو او را افسانه سرا خوانده توسیدید نویسنده تاریخ جنگهای پلوپُونزی او را دروغ
گو میداند.
کتزیاس:بیشتر یک متل سرا
بود تا یک تاریخ نگار چرا چون در اکثر مواقع در مورد یک موضوع روشن گفته های او با
هردوت در تناقض هستن و قریب الاتفاق تاریخ نگاران مُسند بر تاریخ هردوت هستن تا
کتزیاس.
گزنفون:کتابش در مورد
کوروپدی(کوروش نامه)اکثرا وجه مشخص آن در مورد آحاد مختلف میلیتاریستی و امپرالیستی
بوده در باب پروش جوانان در مقابل قدرت ها و کوروش درست پرورده تخیلات و سمر ها وی
است.
شایان به ذکر است گاها
هر سه در بعضی از واقعه ها و یا تشریح و اوصاف با هم اختلاف نظر دارند نمونه در
مورد مرگ کوروش:
هرودوت میگوید پس از فتح
بابل کوروش به شمال شرق ایران لشکر کشی کرد تاخت و تاز وی علیه قومی بود به نام
ماساژت ها با حیله وارد اردوگاه آنها شد هزاران نفر را کشت سپس جیش او شکست خورد و
ملکه تَهَم ریَیش سر او را برید و داخل خیکی پر از خون انداخت تا عطش خون آشامی را
بفهمد و هرودوت اذعان میکند خونین تر جنگ بربرها در تاریخ بود/
کتزیاس:کوروش با قومی به
نام دربیک ها در حال پیکار بود فیل ها او را لگد مال کردن و شحصی با زوبین به ران
او تیری زد و پس از سه روز درگذشت/
و گزنفون نیز اقرا میکند
که کروش با مرگ طبیعی مرده است.
آیا واقعا کتیبه کوروش
اولین اعلامیه در مورد حقوق بشر است؟
مشخصات و سال کشف منشور کوروش:
در سال 1789 کشف شده در
بابل توسط شخصی به نام هرمز رسام هنگام کندوکاو گروه انگلیسی طول 22/50 و عرض 11
دارای 45 سطر.
مفاد کتیبه کوروش با ترجمه
دکتر عبدالمجید ارفعی با اختلاف نظر تلرانس پایینی همسان با ترجمه آقای شاهرخ
رزمجو:
گرچه ترجمه های جعلی به
وفور منعکس شده در صفحات مجازی و حاوی محتوای دروغین است که هیچ دیرینه شناس
سرشناس تاییدیه آنرا نداده:
مدلول منشور کوروش:
۱- «کورش» (در بابلی:
‹کو- رَ – آش›)، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابِـل» ‹با- بی- لیم›،
شاه «سـومـر» ‹شو- مـِ- ری› و «اَکَّـد» ‹اَک- کـَ-
دی- ای›،
سطر نخست بر اساس شواهد
احتمالی و مقایسه با سطر بیستم بازسازی شده است.
۲- … همه جهان
از اینجا تا پایان سطر
نوزدهم، نه از زبان کورش، بلکه به روایت ناظری ناشناخته که میتواند نظر بزرگان و کاهنان بابل باشد، بازگو میشود.
۳- … مرد ناشایستی
(منظور نبونید، آخرین شاه بابل) به فرمانروایی کشورش گمارده شده بود
از این بند نیز میتوان دریافت که نبونید نه با زور و سلاح، که با گزینش و رأی
بزرگان به عنوان شاه بابل انتخاب شده بود. سنت «شاه انتخابی» از زمان غلبه کورش از
میان رفت و جای خود را به ولیعهد و «شاه انتصابی» داد.
۴- و … او یک ساختگی به
جای آنها گذاشت.
۵- معبدی بَدلی از نیایشگاه
«اِسَـگیلَـه» ‹اِ- سَگ- ایلَـه› … برای شهر «اور» ‹او- ریم› و دیگر شهرها ساخت.
«اِسَـگیـلَـه/
اِزاگیلا» نام نیایشگاه بزرگ «مردوک» یا خدای بزرگ است. این نام شباهت فراوانی با
نام نیایشگاه «اِزَگین» در «اَرَتَـه» دارد که در حماسه سومری «اِنمِـرکار و
فرمانروای اَرَته» بازگو شده است. جهانشاه درخشانی در آریاییان، مردم کاشی و دیگر
ایرانیان (تهران، ۱۳۸۲، ص ۵۰۷)، «اِزَگین» را به معنای «سنگ لاجورد» میداند. از سوی دیگر «کاسیان» نیز رنگ آبی را رنگ خداوند بشمار میآوردند و «کاشّـو/ کاسّـو»، نام خدای بزرگ آنان به معنای «رنگ آبی»
است. امروزه همچنان واژه «کاس» برای رنگ آبی در گویشهای محلی بکار میرود. برای نمونه در گیلان،
مردان با چشم آبی را «کـاس آقا» خطاب میکنند. همچنین
برای آگاهی از پیوند اَرَتَـه با نواحی باستانی حاشیه هلیلرود در جنوب جیرفت بنگرید به: مجیدزاده، یوسف، جیرفت کهنترین تمدن شرق، تهران، ۱۳۸۲.
۶- مناسکی که شایسته
آنان نبود، … یاوههای گستاخانه.
۷- او (نبونید) مانع
مراسم قربانی میشد … در معابد برقرار کرد. او
«مَــردوک» ‹اَمَـر- اوتو› شاه خدایان را نمیپرستید.
۷-گمان میرود نام «مردوک» با واژه اوستایی «اَمِـرِتات» (در فارسی «مرداد»)
به معنای «نمردنی» در پیوند باشد. اما ویژگیهای دیگر
مردوک شباهتهایی با «اهورامزدا» دارد و همچون او در
سیاره «مشتری» متجلی میشده است. همانگونه که مردوک
را با نام «اَمَـر- اوتو» میشناختهاند؛ از او با نام کاشی/ کاسی
«شوگورو» نیز یاد میکردهاند که به معنای «بزرگترین سرور/ بزرگترین خدایان» بوده و ظاهراً با معنای
اهورامزدا در پیوند است.
۸- او در شهر آزار میرساند، هر روز … او نابودی آورد و مردم را به زیر یوغ برد.
۹- از نالههایشان، «اِنـلیل/ ایـلّیل» خدایان (= مردوک) ناراحت شد … همه خدایان
معابد خود را ترک کردند.
۱۰- او (نبونید) خدایان
(مجسمه خدایان) را به بابل آورد. مردوک به سوی خانههای
خدایان که ویران شده بود، بازگشت.
۱۱- ساکنان سرزمین
«سومر» و «اَکَّـد» مانند مردگان شده بودند. مردوک بسوی آنان متوجه شد و بر آنان
رحمت آورد.
۱۲- مردوک همه کشورها را
جستجو کرد و آنگاه دست شاه واقعی و محبوب خودش را گرفت و نام «کورش» پادشاه
«اَنْـشان» ‹اَن- شـَ- اَن› را برخواند. از او بنام پادشاه جهان یاد کرد.
۱۳- او (مردوک) خواست تا
تمام سرزمین «گوتی» ‹کو- تی- ای› در برابر پاهای او (کورش) به خاک بیفتند. همچنین
همه مردمان «ماد» ‹اوم- مـانمَـن- دَه› و همه مردم
«سیاهسر» (سومریان یا عیلامیان) در حالیکه کورش با
درستکاری به آنان نظاره میکرد.
در تداول، نامِ بابلی
«اومانمنده» را با «ماد» برابر میدانند.
اما به نظر میآید که این نام بر همه یا یکی از
اقوامی که از شرق بینالنهرین و غرب ایران امروزی در
هزاره دوم پیش از میلاد به بینالنهرین مهاجرت کردهبودهاند، اطلاق میشده است.
۱۴- کسانی که (کورش) بر
آنان غلبه کرده بود. مردوک، خدای بزرگ، با شادی به کارهای خوب و قلب صالح او نگریست.
۱۵- او (مردوک) کورش را
برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد؛ در حالی که خودش همچون یاوری راستین دوشادوش
او گام برمیداشت.
ممکن است منظور دیده شدن
سیاره مشتری بوده باشد. در باورهای ایرانی، سیاره مشتری نماد آسمانی اهورامزدا/
مردوک بوده است. نک به: بارتل ل. واندروردن، پیدایش دانش نجوم، ترجمه همایون صنعتیزاده، ۱۳۷۲. او حتی منظور از «سپاه پر شمار او» را نیز ستارگان
آسمان میداند که غلوآمیز به نظر میرسد.
۱۶- لشکر پر شمار او
(کورش) که همچون آب رودخانه شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگافزارها در کنار او ره میسپردند.
۱۷- مردوک مقدر کرد تا
کورش بدون درگیری به شهر بابل وارد شود. مردوک بابل را از فاجعه رهانید. او
«نَـبـونـید» ‹نـَ- بو- نـَ- اید› شاه را که از مردوک نمیترسید، به دست کورش سپرد.
تصرف بابل بدون درگیری
ناشی از تضعیف روحیه بابلیان به دلیل غلبههای قبلی
کورش بر شهرهای دیگر و نیز محاصره بابل توسط قوای مسلح کورش و بستن رود فرات به روی
مردم و تشنگی آنان بوده است. در متون بابلی همچون «سالنامه نبونید» و نیز در «تواریخ
هرودوت» (کتاب یکم) به نبود جنگ و درگیری اشاره شده است. برای آگاهی از سالنامه
نبونید نگاه کنید به: Hinnz, W., Darios und die Perser, I,
1976, p. 106.
۱۸- همه مردم بابل،
سراسر سرزمین سومر و اَکَّـد و همه اشراف و فرمانداران در برابر کورش به سجده
افتادند و پای او را بوسیدند. آنان از پادشاهی او شادمان شدند و چهرههایشان بدرخشید.
۱۹- خداوند این مردگان
متحرک را زندگی دوباره بخشید، آنان را از نابودی رهانید. آنان او را ستودند و نامش
را گرامی داشتند.
۲۰- منم «کورش»، شاه
جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان.
از اینجا روایت به صیغه
اول شخص و از زبان کورش بازگو میشود. استرابو نقل میکند که «کورش» نامی است که او پس از پادشاهی و با الهام از رود
«کُـر» در جنوب پاسارگاد بر خود نهاد. پیش از این، نام او «اَگـرَداتوس
Agradatus» (اَگـرَداد/ اَگـراداد) بوده است. نک به: جغرافیای
استرابو، ترجمه هـ. صنعتیزاده، ۱۳۸۲، ص. ۳۱۹.
۲۱- پسر «کمبوجیه» ‹کـَ-
اَم- بو- زی- یه›، شاه بزرگ، شاه «اَنْـشان»، نـوه «کورش» (کورش یکم)، شاه بزرگ،
شاه اَنشان، نبیره «چیشپیش» ‹شی- ایش- بی- ایش›،
شاه بزرگ، شاه اَنشان.
۲۲- از دودمانی که همیشه شاه بودهاند و فرمانرواییاش را «بِل/ بعل»
‹بـِ- لو› (خداوند/ = مردوک) و «نَـبـو» ‹نـَ- بو› گرامی میدارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که پیروزمندانه
وارد بابل شدم؛
«نَـبـو»
ایزد نویسندگی و دبیـری بـوده، و نیایشگاه او به نـام «اِزیـدَه» خوانده میشده است.
۲۳- من با لذت و شادی بر
تخت پادشاهان بابل نشستم. آنگاه مردوک خدای بزرگ، قلب بابلیان را متوجه جبروت من
کرد. چون من هر روز به خدمت او میرفتم (به نزد
مجسمه مردوک).
۲۴- قوای مسلح من فارغبال در بابل حرکت میکردند. نگذاشتم
کسی در همه سومر و اکد تهدیدی باشد.
۲۵- من شهر بابل و معابد
مقدسش را سعادتمند کردم. برای اهالی بابل … برخلاف خواست خدایان یوغی نا درخور
آورده بود،
۲۶- برطرف شد. ویرانهها را پاک کردم. مردوک خدای بزرگ، از اعمال مؤمنانه من خشنود شد.
۲۷- او بر من، کورش، که
ستایشگر او هستم، بر پسر من «کمبوجیه» و همچنین بر همه سپاهیان من،
۲۸- برکتش را اعطا کرد.
ما همگی در برابر او جایگاه والای خداییاش را ستودیم.
همه شاهانی که بر اورنگ پادشاهی نشستهاند،
۲۹- از همه چهار گوشه
جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین» (دریای مدیترانه تا خلیج فارس)، همه آنان
که در شهرها زندگی میکنند، همه پادشاهان «آموری»
‹اَ- مور- ری- ای› که در چادر زندگی میکنند،
۳۰- برای من باج سنگین
آوردند. در بابل در جلوی پای من به زمین افتادند و بر پاهای من بوسه زدند. از
بابل، از «آشور» ‹اَش- شور›، «شوش» ‹شو- شَن›.
۳۱. از «آگادِه» ‹اَ-
گـَ- دِه›، «اِشنونَه» ‹اِش- نو- نَک›، «زَمبان» ‹زَ- اَم- بـَ- اَن›، «مِتورنو»
‹مـِ- تور- نو›، «دیر» ‹دِ- ایر›، از سرزمین «گوتیان» تا شهرهای آنسوی «دجله» ‹ای-
دیک- لَت›. و من خانههای خدایانی که به حال خود رها
شده بودند،
۳۲- دوباره مجسمههای خدایانشان را بازگرداندم. همه آن خدایان را گرد آوردم و در
منزلهای ابدیمستقر
کردم.
با اینکه کورش زرتشتی
نبوده و در زمان او ظاهراً دین زرتشتی وجود نداشته، اما او برخلاف زرتشتیان تا
حدودی باور کهن و مبتنی بر تکثر دینی مردمان ایران و شرق باستان را رعایت میکرده است. هر چند که در سطر هفتم منشور آشکارا نبونید به این دلیل
مستحق تنبیه دانسته میشود که «مردوک، شاه خدایان را
نمیپرستید». موبدان زرتشتی عصر ساسانی با سختگیریو خشونتهای بیشمار و اعمال سلیقههای شخصی در تحریف
آیین زرتشت، به این دستاورد با ارزش فرهنگ ایران آسیب زدند.
۳۳- و همچنین پیکره خدایان
سومر و اَکد را که نبونید بدون واهمه از خشم خدای خدایان به بابل آورده بود؛ به
فرمان مَردوک و برای خوشنودیاشان به معابد خود
بازگرداندم.
اصرار کورش مبنی بر
بازگرداندن پیکره خدایان به بتخانههایشان
در تلافی آن است که نبونید بنا به علاقه شخصی به آثار باستانی، پیکرههای خدایان را بر موزه شخصی خود برده بود و پیکرههای نوساختهای بر جای آنان نهاده
بود.
۳۴- بشود خدایانی که
آنان را به جایگاههای مقدس نخستینشان بازگرداندم، هر روز برای من دعا کنند،
گشایش و بازسازی نیایشگاهها به فرمان کورش، دستکم در یک متن دیگر شناخته شده است. بر این
لوح چهار سطری که از «اَرَخ» در بینالنهرین کشف
شده، آمده است: «منم کورش، پسر کمبوجیه، شاه توانمند، آنکه اِسَگیلَه و اِزیدَه را
باز ساخت». برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به صفحه ۱۵۶ مقاله W. Eilers در کتابشناسی.
۳۵- در برابر بِل و نَبو
برایم خواستار عمر طولانی باشند. بشود که شفاعت مرا کنند و به خدای من مَردوک بگویند:
«کورش، پادشاهی که از تو میترسد و پسرش کمبوجیه».
۳۶- بتوانند … خداییاشان … من همه آنان (خدایان) را در خانهای امن مستقر کردم.
۳۷- … غاز، دو اردک، ده
کبوتر بیشتر از غازها، اردکها و کبوترانی که قبلاً
قربانی میشد.
از سطر ۳۷ تا ۴۵ بخش نویافتهای است که در پیشگفتار به آن اشاره شد. این نُه سطر دنباله بلافصل
سطرهای پیشین نیست.
۳۸- … باروی بزرگ شهر
بابل بنام «ایمگور- اِنـلیل» ‹ایم- گور- اِن- لیل› را محکمتر کردم.
۳۹- … دیوار آجری خندق
شهر را که شاه قبلی شروع کرده و تمام نکرده بود،
۴۰- … کاری که هیچ شاه
قبلی نکرده بود، با انبوه کارگران در بابل،
۴۱- … با آجر باز ساختم.
۴۲- … با روکش مفرغین و
پاشنههای مسی.
۴۳- … دیدم کتیبهای از پادشاهی پیش از من به نام «آشوربانیپال» ‹آش- شور- با- نی-
اَپ- لی›،
۴۴- …
۴۵- … برای همیشه!
سطر پایانی کتیبه همانند
سطر پایانی کتیبه حمواربی است.
یک تحلیل ایجاز و مستقل از سابجکت های شوونیست ناسیونالیست و راسیست:
این تحلیل دارای سه
مقوله است که در سه طیف مجاز آنالیز خواهد شد یک پروتکل ها پوِلتیک دو منتقدین و سوم تفحصی بر روی خود مرقومات و
مکتوبات منشور،
این گفتارها الزاما برای
خاطر نشان کردن حقایقیست که ما از آنها یا غافل هستیم یا چشم پوشی کردیم و آنرا یک
دسیسه میدانیم:
رجلان سیاسی در پی
انطباق کتیبه کوروش با حقوق بشر در قرن بیست و یکم:
مساعی های در باب اینکه
کتیبه کوروش را اولین منشور حقوق بشر در دنیا اعلام کنند یکی برپا کردن جشن 2500
سال شاهنشاهی در پرسپولیس* و در زمان محمد رضا پهلوی مخلوع در تاریخ
1971/اکتبر/16: 69 سران کشور های دنیا در آنجا حضور یافتن هزینه این ولیمه بالغ بر
22 میلیون دلار با نرخ آن دوره . چندصد لیتر مشروبات گوشت بلدرچین خاویار طاووس و
غیره که مخالفین زیادی نیز به همرا ه داشت: محمدرضا پهلوی در جواب گفت انتظار دارین
با نان و تربچه از مهمانان پذیرای کنم، اولین شخصی که این ایدئولوگ را مطرح کرد
شجاع الدین شفا بود با این کار نقش مهمی ایفا کرد در فرهنگ سازی و آسیمیلاسیون.
*(البته در مورد پاسارگارد علی رغم اذعانات
کوروشیسمی نیز شک و شبه های مدنظر هست در زمره موافقین و مخالفین هنگفتی واقع شده.زیرا
طبق گفته های اکثر تاریخ نگاران مهم مانند هرودوت و کتزیاس و امثال آنها کوروش
کشته شده(فرض بگیریم طبق گفته های هرودوت در بخش ابتدا توضیح دادیم) چگونه جسد وی
را به ایران بردن و در پاسارگارد دفن کردن این نیز جای سوال و شکستن مطلق بینی در
مورد مقبره کوروش البته بازهم کتوبهای تاریخی دیگری موجود است و صحت معمول اکنون
قبر کوروش را به غیر معمول بدل میسازد مانند:
فارس نامه ابن بلخی: کهن
ترین آثار فارسی در قرن ششم ه.ق میگوید مرغزار کالان نزدیکی گور مادر سلیمان سکن
دارند.
نزهه القلوب حمدالله
مستوفی 740هجری قمری:تلویح و تاویل به مانند فارس نامه آنجا را به گور مادر سلیمان
خطاب کرده
اولین فردی که گفت آنجا
مشهد
مادر سلیمان نیست و گور کوروش است رابرت کرپورتر
اهل انگلستان در سال 1818 و دومین شخص جیمز موریه)
توضیح(این همه هزینه در
حالی که مملکت رو به زوال اقتصادی و سیاسی بود به چه دلیل بوده؟جز یک نوع
پروپاگاندا و حس ناسیونالیستی و شوونیستی و راسیست)
اشرف پهلوی: یکی دیگر از
افرادی که تلاش های زیادی کرد تا کتیبه کوروش را با اولین اعلامیه حقوق بشر تطبیق
دهد. بخشی از سمت های مهم وی رئیس بیست و ششمین کمسیون حقوق بشر 1968 و رئیس
کنفرانس بین المللی حقوق بشر 1970 و سمت های دیگر و حتی در پی به دست آوردن رئیس
کل سازمان حقوق بشر که نائل نشد.
توماس جفرسون:یکی از
پداران بنیانگذار آمریکا به مانند واشنگتون و فرانکلین و نویسنده اعلامیه استقلال
آمریکا 1776،دست مایه اساس آمریکا که توسط وی ارائه شد یکی شهریار اثر ماکیاوِلی و
دیگری کوروپدی(کوروش نامه اثر گزنفون) و خواندن هردو را جزو واجبات برای سران آمریکا
به شمار گذاشته بود.
چرا کوروش: زیرا آمریکای
ها مهاجرینی بودن از اروپا بریتانیا و تمدن های ما قبل آنها همچون مایاها آزتک ها
و اینکاها.
بدیهی است از قوانین و
مرسومات این قبایل بیزار باشن زیرا آزتک های قوم خون ریز و هبه کردن انسان برای
خدایانشان یک کار شایسته و طینت در کالبدشان بود.
مایاها:یکی از خدایانی که زیر زمین و روی زمین
را به هم مرتبط میسازد در فرهنگشان واکاه چان نام دارد و قربانی کردن انسان ها امر
عادی بوده و کاملا جنگجو.
اینکاها مانند مایا ها
و آزتک ها آنها بهترین و زیبا ترین
دخترانشان را قربانی میکردن برای اینکا یعنی خدای زمین.
مهاجرین بریتانیایی و
اروپایی از قوانین آن مناطق بی میل و در کشف یک قانون جدید بودن گزنفون کوروش را
به یک شخصیت خیالی و شاه مقتدر و عادل فرض کرده بود (گفتیم که به این دلیل تا
بتواند جوانان را پرورش دهد با چنین روحیه و قدرتی) و این اساس کار شد پایه و
شالوده حقوق بشر نیز توسط آمریکایها بیان شد و بَدَوی ترین اشخاص و ریاست این کمیسیون
در سال 1947 توسط روزولت و النور روزولت بود.
اینجا یک سوء تفاهم پیش
می آید منظور از حقوق بشر نه آنی که بر حق پایدار است بلکه حقوق بشری که فراینده
دماگوژی(مردم فریبی) بوده و هست: .
منتقدین:
هفته نامه اشپیگل در سال
2008 شماره 28:این منشور را بی مایه بی ارج و ناربط به مفهوم حقوق بشر در این عصر
و ماحصل یک سیاست غربی و شرقی خوانده با تلاش های کثیر.
جوزف ویزه هوفر:باستان
شناس آلمانی و خاورشناس در ارتباط با کتیبه کوروش میگوید:این کتیبه یک حرکت ایدئولوژیکی
که تئوری آن از غرب و شرق آمده برای اخذ قدرت برتر و نامفهوم ترین مسئل به حقوق
انسانها این برهه از تاریخ و زمان است.
آملی کورت:خاورشناس و
تاریخ نگار بریتانیایی میگوید بزرگترین دروغ است که کتیبه کوروش را اولین اعلامیه حقوق بشری گمان بداریم
آقای عبدالمجید ارفعی کسی
که برای اولین بار منشور کوروش را ترجمه کرد از زبان بابلی نو اظهار دارد تمام این
جریانات انحرافی توسط اربابان جعل دوز
آقای غیاث آبادی و پورپیرار
نیز همچین نظری دارند بعلاوه در مورد تخت جمشید و ذوالقرنین نیز انتقاد های اساسی
ارائه داده اند هردو باستان شناس و تاریخ دان هستند.
یک نظر دیگر: چرا فردوسی ابرمرد ایران و سعدی
حافظ حتی یک بیت از کوروش نسرایده اند با حالی که فردوسی از مغول اسکندر ابیات های
فراوانی دارد چطور کوروش همچین فردی که نماد یک ملت و دنیاست و آوازه شهرها و تمدن
ها شده شعرای معاصر نسبت به این مسئله بی تفاوت دست رو دست هم گذاشته اند آیا ریگی
به کفش دارن؟
حقیقت امر این است که
آنها روحشان هم از عظمت خیالی کوروش خبر نداشته نه درباره منشور و نه درباره چهره
برجسته کوروش در آن دوره برای دفاع از
حقوق بشر و مدنی///
و در شاهنامه اولین
پادشاه و مصطلحن انسان کیومرث گمارده و خطاب شده نه کوروش/
و در هیچ جای از سخنان
شعرا معاصر ایران ذکر نشده در ارتباط با نژاد آریایی و فردوسی هم در مورد نژاد اینچنین
سرایده که به این قرار است:
یکی
پهلوان بود دهقان نژاد
دلیر و بزرگ و خردمند و
راد.
منشور کوروش بعدها بعداز
کوروش توسط کتیبه نویسان بابلی نوشته شده بر حسب حیثیت یادبود مانند تمام کتیبه های
موجود در بابل که اگر با کمی دقت برسی شود متوجه کلیشه بودن بعضی از مطالب خواهید
شد.
تفحصی بر روی منشور
کوروش:
سطر7 و 9 و 10:یک علل
اصلی و تعمیم عزل نبونعید نپرستیدن مردوک و قربانی نکردن برای وی و پرستش خدای سین
و مردوک را به معبد ویران بازگردانیدن
سوال اینجاست مگر نمی گویند
کوروش آزادی ادیان را برقرار کرد(به قول زرین کوب در کتابش بیان میکند تسامح کوروشی)
پس چرا همین یک علل مهم و خطیری بود برای برکناری نبونعید شد؟؟؟!!! آزادی ادیان از
دیر بازار در آن سرزمین ها بوده مانند سومری ها که خدایان متعددی داشتند و مصری
ها،
(برای یاد آوری که مردم
هماش نگن ابراهیم یکتاپرستی را رایج و رونق نداد نخیر این باور هم سرشار از اَغلاط
است و هم مملول از اِغلاط زیرا اولین شخصی که یکتا پرستی را اپیدمی داد آخناتون بود...)
در منشور کوروش در سطر
های آغازی به مانند سطر 3 الی 8 میگوید نبونعید ظالم و مستبد و ستمگر بود و یکی از
عوامل انفصال آن این مورد بود.
اما در کتیبه داریوش در
بیستون بند 16 میگوید فردی به نام آثرین برخواست در خوزستان و به مردم چنین گفت که
من شاه هستم در خوزستان و خوزیان نا فرمان شدن همراه وی ر فتن بابل سران و بزرگان
بابل را بفریب که من پسر نبونعید هستم و اورا به عنوان شاه قبول کردن داریوش متوجه
این کِنسپیرسی(توطئه) شد خودش و جُندش را تارومار کرد.
سوال اینجاست:مگر منشور
کوروش گزارش نمیدهد که نبونعید ظالم بود و مخلوع شد چرا کتیبه داریوش میگوید آثرین
هنگامی که رفت بابل با کذب به مردم و بزرگان بابل خاطرنشان کرد من پسر نبونعید
هستم او را به پادشاهی پذیرفتن به این منزلت، پسر پادشاه قبلی بوده و وارث تخت و
تاج و اریکه است
اینجا یک تناقض بین دو
کتیبه وجود دارد:
یک: اگر نبونعید ظالم
بوده چگونه پسر دروغین وی را قبول کردن به جانشینی؟
دو: اگر نبونعید جبار
نبوده چرا کوروش او را برکنار کرد به قول منشور به اذن مردوخ(مردوک)؟
یا منشور کوروش به دروغ
گزارش داده یا کتیبه داریوش...!
البته خود کتیبه داریوش
هم عاری از شیله پیله نیست و گاها ریپ میزند.
در مورد همان بند 16:یعنی مردمان بابل و سران
بزرگ بابل و اشراف زاده ها نمیدونستند که آثرین پسر نبونعید نیست مگر آنها از شجره
نامه پادشاه خود مطلع نبودن؟؟؟
سطر 18 و 30:همه بابل و
سومر و غیره و مردمان باج سنگین آوردن برپای وی بوسه زدن.
سوال اینجاست مگر نمی گویند
کوروش نمادی از حقوق بشر است آیا باید چنین الگویی اجازه دهد که برای او باج بیاورند
و این همه شاه و مردم بر پاهای و سَجده کنند و بوسه بر پاهایش بزنند مگر خداست؟؟؟
سطر 12:مردوک تمام دنیا
را جستوجو کرد آنگاه کوروش را برگزید
سوال اینجاست مگر مردوک
بت نبود از رده ی خدایان آنوناکی و جانشین آنو خدای خدایان که خشایارشاه مجسمه وی
را تخریب کرد در سال 484پیش.م چگونه کوروش را برگزید.در اینجا یک نوع تضاد و مغلطه
وجود دارد.
و در مورد اسارت یهودیها
هیچ سندی و مدرکی وجود ندارد صرفا دال بر
بیگاری و بردگی و در کتیبه کوروش نیز بحثی
از آن نشده یعنی حتی بحثی از برده ها نشده.اگر هم فرض بگیریم که کوروش یهودیان را
از بند رهانید و به آنها اهتمام ورزید و دوباره سجایای دیرینه شان را که مستهلک
شده بود بهشان بازگردانید (البته طبق گفته عهد عتیق تورات باز میگویم سند تاریخی
دقیقی در این باب موجود نیست) چرا در کتاب استر همسر خشاریار شاه باب 9 آیه 2-19
به دستور استر یهودی آنوسی 75000 ایرانی در 13 آدار مصادف 13 فروردین ژینوساید(قتل
عام) شد؟؟؟
در سطر 26:ترجمه ها نسبی
شبیه به هم هستند آقای شاهرخ رزمجو میگوید بند و عبدالمجید ارفعی میگوید بیگاری ولی
اشاره به قوم خاصی نمیکنه بلکه در منشور آمده یوغ نادرخور خلاف خواست خدایان را
برطرف کردیم تسکین بخشیدیم سخنی در مورد مُلغی برده داری نیست.
اشتیاق بارزی دارم
اگر کسی مجیب بر این سین جیم های باشد//
مقایسه کتیبه کوروش با دیگر
کتیبه های پادشاهان بابل که مردم آگاه باشند این کتیبه ها مرسوم بوده نه توسط خود
پادشاهان بلکه کتیبه نویسان،کتیبه کوروش چیز چندان ینگا و جبروتی نیست:
آشورنصیرپال:884ق.م:به
فرمان آشور و ایشتر خدای بزرگ و حامیان من ششصد نفر از سپاه دشمن را بدون مراعات
سر بریدم هزاران نفر را اسیر و سپس سوزاندم حاکم شهر را شخصا سلاخی کردم و هزاران
چشم از حدقه بیرون آوردم و هزاران زبان از دهان کشانیده شد و سرهای بریده به
درختان آویزان کردیم.
سناخریب 689ق.م:هنگام
فتح بابل تمام مردم شهر را به اسارت بردم و کاشان هایشان را نابود ساختم و با خاک یکسان
شد و آتشی که از اجساد و مهلکه ها به جا مانده بود تمام آسمان را دود محاط کرده تا
چندین روز، در آخر نهر فرات را آزاد کردم جلو راهش را تا ویرانی ها را با خود
ببرد.
کتیبه آشوربانیپال:645
ق.م:(در منشور کوروش سطر های پایانی به این کتیبه اشاره کرده)بابل را به خواست و
اراده آشور و ایشتر تسخیر کردم زیگورات را تهذیب و مرمت دادم معابد ایلام را مخروب
و رب النوع هایشان را نابود ساختم مال منال آنها را به غنایم بردم و بیگانگان را
اکثرا سوزاندم.
کتیبه بخت نصر 565
ق.م:فرمان دادم هزاران ساق پا بشکنن هزاران دختر و پسر برنا سوزانیده شود هزاران
چشم در آورده شود چنان که بانگ و دنگی زنده ای بر نخیزد.
کتیبه نبونعید شاه مغلوب
کوروش:تمام حران را به شکلی ساختم همانند مهتاب تابناک و به مصلحت بزرگان بابل
بدون جنگ بر تخت سلطنت نشستم(مانند فتح بابل توسط کوروش) پرستش وی خدای سین بوده ولی تسامح نیز داشت در مورد پرستش خدایان دیگر.
حمورابی:1300 سال قبل از
کوروش ششمین امپراطور بزرگ بابل:کتیبه وی دارای 282 ماده و ارتفاع دومتر و نیم و
34 سطر کشف 1901 در شوش در هنگام تجسس و اکتشافات گروه ژاک دومورگان،این کتیبه از
سه بخش حقوق مدنی و حقوق جزای و کیفری و حقوق تجار/
حمورابی زمانی این کتیبه
را نوشت به صورت دگر اندیشی که اکثر ممالک مردم فئودالها و شاهان در حال کشتار یغما
دوئل و فساد بودن و به همینسان کتیبه حمورابی مشهیر شد بین مردم/
او پادشاه مسالمت آمیز و
صلح خواه بود(مقایسه با آن دوره) و احتمالان 10 فرمان روایت موسی نیز از این گرفته
شده به مانند طوفان نوح که اشتقاق و اقتباسی است از حماسه گیل گمش بابلی/
یک مرور اجمالی در مورد
کوروش در رنسانس به بعد و روی کار آمدن ناسیونالیست و راسیست:
جریانات فکری کماکان به
قول حافظ به مسبب زر به متد و پِلانِ زور بوده که در نهایت به چندی از رزومه و اشل
اورجینال آنها میپردازیم:
فیخته:فیلسوف آلمانی ضد
نژاد فرانسوی و یهودی ها.
واگنر:موسیقی دان دشمن یهودی
ها و طرفدار پروپاقرص آرین ها و الگوی هیتلر.
روزنبرگ:تئوریسین بزرگ
نازی و نهایت بشر را در آرین ها میدید و ناجی را هیتلر.
مادام بلاواتسکی:موسس
انجمن تئوسوفی بسط و گسترش نژاد آریایی.
آرتور دو گوبینو:فرانسوی
مورخ شناس خاور شناس محقق شاعر و دیپلمات بنیه و شفته ی نژاد گرای را جامه عمل
پوشانید در راستای آرین رِیس(نژاد آریایی)
روسو و مونتسکیو:هر دو
به عنوان اولین شبه پیامبران ناسیونالیست شناخته شده اند و سپس ویکتور هوگو و
اشخاص دیگر
در ایران بعضی از پدران
ناسیونالیست از قبیل زیر هستن:
پزشکپور:اولین بناینگذار
پان ایرانیست در ایران
نهضت خداپرستان سوسیالیست:محمد
نخشب
جبهه ملی:19 نفر بودن و
نخستین لیدر آن محمد مصدق بود
حزب ملت ایران:داریوش
فروهر که در سال 77 در پی رخداد ارگان قتل های زنجیره مربوط به رژیم جانی و
تالانگر جمهوری اسلامی ایران ترور شد به ضربات متعدد چاقو
حرب ایران:تمایلات به
ناسیونالیستی غلیظ و ابتدائی ترین پیشگامان میشه به آقای احمد زیرک زاده اشاره کرد
و چندین جنبش دیگر که قریب
الوقوع و شکل گیری این احزاب در زمان پهلوی به ثبت رسیده
در زمان قاجار یکی از
رهبران ناسیونالیست آقای آخوند زاده بوده
مشروطیت آقای تقی زاده
نمونه های مبرم و مرئی
از چنین اساتید ها، دیگری احمد کسروی بود
اشاره کوچک به نژاد: در
علم هیچ گونه فرضیه و پدیده مبنی بر گونه ها مختلف در حیث نژادی مافوق(برتر) یا
مادون(پست تر) وجود ندارد و همگی از نظرات ترانسفورمیسم(نظریه تکامل مکانیسمی) هستیم.در علم نژاد به این گونه تعریف شده:
حاصل تقسیم یک گونه یکسان بر اساس تفاوت های کوچک
ژنتیکی و ریخت شناسی(اشاره به فنوتیپ و ژنوتیپ)
در آخر سخنانم را با یک
بیت شعر نفیس حافظ به اکمل خواهم رساند:
جنگ هفتاد و دو ملت همه
را عذر بِنه : چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
نویسنده:آرمین
عمرزاده گرگان
تاویل و تالیف:آرمین
عمرزاده گرگان
Armin ir918