از کجا آغاز گشت ریتم این احساس
وه که چه زیباست وه که چه بسی مجهول
عقل و هوش چه داند که دل عاشق است
حال چه رسد به یار که این دل عاشقست
خورم سوگند به عرش کبری و این عرش
که بِه تر و زَین تر از تو کسی نیست پس
تو صاحب تن و مال و هرآنچه هست و نیستی
امر بده ای قبله عالم که تورا بستایم
دگر از اینک تو خدایم هستی و تاج سرا
اگر کِه هستم و نالایق گذشت کن از ما
اگر شود گدا خواهم شد تا تو شوی پادشاه
اگر شود گریه خواهم کرد تا تو شوی شاد
نگُذر همچون رهگذر از آلونک خیالمان
تپش این قلب تنظیم است با بودنت
گر َروی روزی از دیار وجودم
وای دگر من مرده ام ای بانی حیاتم
یک لحظه غمت مرا به آتش می نشاند
کاش خفته باشم نبینم بد احوالیت
تا ابدالاباد پایبنده عشق توام
حتی مرا طرد کنی باز خاک زیر نعل توام
نازکم به کس کسان دلخوش و معتمد مباش
آنها همه مار هستند و گرگ تو را خواهند بلعید
لیل و نهارم تو هستی تو سرچشمه ی محبتی
ختم تمام گفت و کارهایم تو هستی ای ابدی ازلی
تو لا یوصفی تو ارم و فردوس و ثریایی
تو صانعی، ونوس صنعت دستان زیبای توست
میبوسمت از سر تا پا آغوشت تنها جای دنج
رخ تو رونق قمر دارد لب تو لذت شکر
تو کوه نور هستی کس تورا نشناخت و نشناسد
عیار زر را زرگر داند نه جاهلان و ابلاهان
Armin ir918
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر