از کرخه تا راین له له زدیم همیشه مارا تازانیدن
در کشف معمای پیرهن یوسف گرگا مارا دریدن
زبانت را به دستانت دست بند میزنی با مغز عاصی
با باران عشق شبها بی همتا با سبک والتز میرقصی
آواره های زیر ویرانی بی گناه مثل خون سیاوش
مایوس و بی مقصد رهای بلکه در قعر سوز آتش
زنِ خانه زننده شده و مردِ خانه رو زانو زخمی
نوزاده شان گاها با خود گوید اینست رسم آدمی
Armin ir918
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر